برای آن نازك نقره ای
اشیأ هم می توانند یتیم بشنود.
امروز صبح که دست کشیدم بر سر گردنبند ۱۶ ساله ام این را برايم گفت یا شاید من برایش بافتم.
۱۶ سال پیش این گردنبند با یک صلیب همیشه و هر روز گردنم بود تا آن شب ۹ شهریور سال ۸۸ دقيقا در همان لحظه ای که فهمیدم آرزوهایم را باید برای همیشه خاک کنم با یک فشار بدون هیچ فکری از گردنم کندمش انگار مقصر او باشد. از آن مدل اکت های فیلم های عاشقانه ی هالیودی و اشک هایم سرازیر شد.
بعد از آن گردنبند را با آن عیسی به صلیب کشیده شده با خودم هزاران جا کشیدم ..در چمدانم با من آمد تا خانه سرما زده مهاجرت اول تا خانه سرمازده مهاجرت دوم تا همه ی خانه هایی که رفتم و نماندم یا رفتم و حضور نداشتم/ ندارم.
هیچ وقت همت نکردم درستش کنم ولی همیشه جایی گوشه ای هست. سیاه شده است٬نقره جات وقتی با تن آدمی تماس ندارند سیاه می شنوند٬ یک سیاهی دردناک٬ انگار تمام این سال ها درد کشیده باشد.انگار در سوگ نشسته باشد٬در سوگ آرزوهای خودش.
هیچ وقت فکر نکردم شاید او هم آرزویی داشت وقتی با دستی لرزان و ترسیده به گردنم آویزان شد مثلا شاید آن روزی که به زندگی آمد فکر میکرد ۱۶ سال پیش فکر میکرد ۱۶ سال دیگر برای خودش ارج و قربی خواهد داشت٬ می نشیند بالای مجلس فخر می فروشد به سرویس الماس نشان که من اولین بودم .
از آن اولین هایی که برایشان پول جمع میکنند هر روز می روند پشت ویرتین مغازه ها٬ بعد کادو پیچ میشوند با دست های عرق کرده با چشمهای براق می خزند توی جیب کیفی جایی تا روزش برسد ..از آن اولین هایی که همیشه دلت میلرزد وقتی دستت رو میکشی روی سردی تنش.
امروز صبح اما خودش را کشیده بود روی میز کار لابه لای طرح ها و رنگ های بی نظم که از بی حوصلگی نقاشی شب قبل جمع نشده بودند.انگار منتظر نشسته بود٬ از ان انتظار هایی که بوی انتقام می دهد.. انتقام آن شب! ۹ شهریور سال ۸۸ که در خنکای آخرین روزهای تابستان٬ یک دست همه ی آرزوهایش را برباد داد.انتقام دردناک ! مثل شکستن ۲۰ استخوان همزمان مثل زایمان....
شاید ۱۶ سال پیش نهايت آرزویش همان بالانشینی در جعبه جواهرات بود یا بشود از آن همیشه همراه هایی که همه می پرسند راز این نخ نازک نقره ای چیست و قند در دلش آب بشود وقتی هر بار بشنود اولین بوده است. شاید هیچ فکر نمیکرد در حوالی یک صبح صورتی تابستانی نیمکره جنوبی ساعت ۶ صبح روز یکشنبه از درد زایمان کند و کلمه بزاید.
اشياء یتیم گاهی زایمان میکنند تا یتیم نمانند..