بلوغ در مهاجرت همچنان که یک فرایند خود به خودی محسوب نمیشود یک مفهوم چند بعدی است،تنهایی و شهوت دوست یابی اش میشود یک بعدش 
 
برای بالغ شدن الزام حضور همه ابعاد هست،فرض را بگذار مثلا آن روزهایی دوران راهنمایی دخترها همگی با ظاهری پر از برجستگی های بلوغ بودند ولی کم بودند آنها که بالغه زنی شده باشند.
 
مهاجرت که میکنی یکی از ابعاد جوری سیلی میزند تو صورتت که گاه پیش آمده تا هفته ها جای سیلی کبود بوده است.اولین بار من با  پدیده حقیقت های  وارونه خیلی قبل تر از مهاجرت آشنا شدم - سیزده یا چهارده ساله بودم که دخترکی قد بلند از شهری دیگر به مدرسه ما امد موهای بلند بافته داشت که سرش را با کش قرمز می بست نیمکت جلوی ما می نشست .کفش هایش اولین چیزی بود که مارا جذب کرد در آن سال های بعد از جنگ و شروع مصرف گرایی  بی حد مرز  دهه هفتاد او هر روز یک کفش می پوشید سیاه با سگکی قهوه ای یکی از روزهای ورزش که دخترک تازه وارد سخت درگیر  بحث با خانوم ورزش بود و دلیل می آورد پشت سر هم که چرا کفش ورزش نیاورده است سحر شنیده بود که او گفته بوده است که سال ها شطرنج را حرفه ای کار کرده است در خارج و نیازی ندارد به ورزش دیگر.،همهمه افتاده بود بین دختر بچه های نوجوان که خارج کجاست کسی واقعا از خارج آمده است.
 
من داستان کفش هایش را گذاشتم کنار خارج بودنش تا روزی بعد از آن که همه آن همهمه خوابید بپرسم.دختر خارجی کلاس محبوب شد زبانش همیشه خوب بود از همه بهتر شطرنج بازی میکردو  هنوز کفش هایش سیاه بود دو سال گذشت و روز آخری که کارنامه های سال سوم راهنمایی را می دادند مادرش آمده بود مدرسه من گوشه حیاط دست هایم را می شستم خیلی از رفتن بچه ها 
گذشته بود و سرویس من دیرتر از همه می آمد.آن روز با دست های خیس برایش دست تکان دادم که کنار زن عربی چاق و خمیده راه می رفت و او جوابی نداد 
 
بعدها فهمیدم او هیچ وقت از خارج نیامده بوده است از جنگ زده های کپر نشین حاشیه شهرک بود و کفش های سیاهش از هدایای کمیته امداد و بود تبحرش در زبان از محسنات زندگی در جنوب بوده است. پدیده حقیقت های وارونه نیاز دارد به جابه جایی مکانی ، تغییر گروه دوستان وگاه ظاهر و حتی لهجه! می توانی یک شبه بشوی قهرمان شطرنج یا  مدرک فلان از دانشگاه بهمان! در این پدیده دیده شده افراد مهاجرت کرده گاه رشته دانشگاهی متفاوتی را به جای رشته اصلی خودشان گفته اند یا حتی شهر مورد تولدشان را کمی تا اندکی یا شاید صدها کیلومتر عوض کرده اند.گاه ماه ها  میگذرد تا جایی کسی بفهد  و گاه فرد مهاجرت کرده در گیر دار تشنگی دوستی همان اول همه حقیقت را به کسی که  احساس صمیمیت میکند میگوید  و بعد کم کم همه چیز عوض می شود
 
در همان سال اول مهاجرت من با تغییر مدرک و شهر و حتی شاخه مذهبی  روبرو شدم زمان می برد که جای زخم های این حقیقتت هایی که چپکی شده خوب بشود شاید بعد از بهبودی بالغانه تر گوش بدهی به بیوگرافی که مهاجران تازه وارد گاه برایت طوطی وار می گویند یا کمی آهسته تر بروی با کسانی که پای هر محفلی یک عضور همیشگی هستند -از سیاسی، مذهبی، فرهنگی بگیر تا تور سیاحتی استریپ تیز کلاپ های شهر نمیشود که کسی آسیابش همه چیز خورد کند هم مشرق باشد هم مغرب به این گروه که رسیدی ترمز کن! کسی جایی از کارش بد می لنگد - ارام که بروی درد دارد ،تنهایی دارد ، حاشیه های رنگارنگ دارد ولی  تو به بالغ شدن اندکی نزدیک تر می شوی
 
از سال اول مهاجرت که بگذری می روی درلیست انتظار و سوال "اقامت گرفته ای یا  نه" در این لیست که باشی همیشه مورد هجوم سوالهایی هستی که چه زمانی اقدام کردی؟چه مدارکی ارایه دادی؟ مامور بررسی پرونده ات چه سوال هایی کرد و تو جواب می دهی و ایمیل های اداره مهاجرت را می فرستی و جواب می دهی بعد از چند ماهی دوندگی و اضطراب که برگه اقامت چسبید توی گذرنامه ات خبر از حواشی گروه دوستان "ناب" میرسد همان  منیر جون که پای ثابت سوال ها و ایمیل ها و اخبار بود چند ماهی هست که برگه اقامت چسبیده است در گذرنامه اش! "نگفته است که چشم نخورد" ای امان از این دوستی های ناب
 
یادم می آید روزهای پر اضطرابی را که اقامتم را گرفته بودم و ترس داشتم به یکی از آشنایان بگویم به خیال من پا به پای من مراحل را آمده بود و حالا حتی هفته پیش گفت مامور بررسی پرونده اش مشخص نشده است! دلم می تپید برای این بلاتکلیفی اش که خبر آمد چه نشستی یک ماهی هست که مهمانی اقامتش را هم گرفته برای دوستان  "ناب"
 
این موضوع را می تواند به همه مسایل مهم زندگی بسط داد  از کار گرفتن تا  اقامت تا بچه دار شدن همیشه موقعیت مکانی اتفاقات عوض می شود  اگر دیدی هیچ گاه موقعیت های مکانی برایت عوض نشده است بدان بالغانه تر بوده ای
 
یا شاید همه ما با پدیده شوم انگلیسی حرف زدن ها و نوشتن های دوستان  ایرانی در گروه صرفا و صد در صد ایرانی هستیم.( انگلیسی به فرض کشور انگلیسی زبان ،شما آن را بسط  بده به شهر و کشور خودت)این پدیده شوم بین اهالی کشور عزیزمان به وفور دیده شده است - از دوستان هندی  یا چینی ام  یا حتی اروپایی ام که می پرسیدم همگی چند بار  تاکید کردند که نه اشتباه میکنی شاید یک غیر فارسی زبان بوده بین شما و بعد خندیدند از آن خنده های که خون ملی ات به جوش می آید 
 
سال آخر لیسانس که بودیم یکی از دانشجوهای ارشد یکی از اساتید سر کلاس پایان نامه ما می آمد و از همان اول شروع میکرد که بلغور کردن حروف اختصاری تست ها وگاه داروهای تشخیصی. یک روز استاد گفت امروز کلاس به بررسی یک اختلال روانی خواهد گذشت .سندروم رفتاری آقای محمدی! پسرک رنگ از رخش پرید  خودش را جمع کرد.
استاد گفت: این اختلال در سنین بالای بیست و پنج سال شایع تر است و در بین گروه افرادی که تحصیلات بالاتر و به همان میزان هوش هیجانی پایین تری دارند شایع تر است یا افرادی که عزت نفس شان  را در تایید و تاکیید گروه دوستان  میگیرند.اولین نشانه های این سندروم را می توان در استفاده نا به جا و غیر لازم از اصطلاحات  و زبان علمی است که گاه هیچ نیازی به بیان اش نیست
 
این سندروم آقای محمدی یکی از سندروهای شایع است بین مهاجران  دیده شده است که در گروه  وایبری- فیس بوکی فارسی زبانان اهالی شهرک یا حومه می زنند بعد  می نویسند " تو آل مای دیر فرندز" یا شده است دیده شده است پیام تبریک سال نو یا شب یلدا را با انگلیسی سلیس در فیس بوک تقدیم کرده اند به "آل مای فرندز اند فمیلیز"اگر دیدی در گروه های دوستی  فارسی زبان بارها و بارها حتی شده در فکرت سوال کردی چرا صغری خانوم انگلیسی می نویسد بدان داستان سندروم آقای محمدی است  و بلوغ اندک اندک تو
 
ابعاد دیگری هم دارد این بلوغ درد آور که در دست تهیه است
شباهت تمامی اسامی تصادفی و تمامی موقعیت ها عمدی است.