قطره
اتاقی تاریک...انگار کن خیس...شاید بارانی از بهت هجو الود نگاه های گذرا
نگاه های دیروز که در امروز دفن شده اند..دفن شده؟! یا غرق شده
نگاه های قرمز گاه گاه...سبز...سیاه شاید
نگاه هایی که امروزشان همه سیاه است..و هیچ انگار تفاوتی نیست در جشن رنگهای دیروز
امروزشان همه سیاه است و سیاه تر می زند...وقطره
در عبور سرد این سمفونی رنگی نگاه ها بود ... قطره جنین روزهای رنگی نگاه به دنیا امد
سرد بود و ساکت
و زخمی از تیزی نگاه های وحشی.اما مدرن...شاید پست مدرن
قطره اما انگار در این حوالی دل به بلوغ بسته بود...بلوغ و ازادی
ازادی از بند این خانه خونی تا حوالی رستن...
قطره این روزها ازاد است...
ازاد از زخم نگاه های کاغذی...
پ.ن:
برای قطره عزیزمممممممم
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و پنجم تیر ۱۳۸۸ ساعت 20:39 توسط سودابه
|